109

ساخت وبلاگ
امید است و لاغیر . . .گاهی ، نه لزوما بخاطر اتفاقی در بیرون !نه بخاطر اینکه سفر خوبی رفته ای . . .نه بخاطر اینکه در وضع مادی ات تغییری رخ داده . . .نه بخاطر دیدن دوست قدیمی ای . . .و نه حتی بخاطر حال خوب جسمی . . .و نه بخاطر عوض شدن فصل ها . . .گاهی ؛ همین جوری ، یکباره ، بقول امروزی ها : یهویی !انگار " دلِ " آدمی خودش ، خودش را بازسازی می کند ..." امید " انگار می روید از جوانه های ته نشین شده ی دل آدمی !شوق های خوبی ایجاد می شود در آدم !من اغلب ؛ از این شوق های یکباره ، نهایت بهره را می برم برای اینکه هدر نشوند ، هر چند بی دلیل روییده اند در جان آدمی !در این اوقات است که کارهای زیادی عقب مانده ام ، بی ارادگی هام و نکرده هام را با سرعت و پیش از تمام شدن آن جوانه های امید ، به ثمر می رسانم . بی اندازه معتقدم آچه امروز در کشور ما نایاب است : امید است و لاغیر !امیدهای ناخودآگاه روییده را ( اگر گاه و بیگاه دارید در دلتان ) قدر بدانید . . .fardayeno.blogfa.com 109...ادامه مطلب
ما را در سایت 109 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : futureismine بازدید : 32 تاريخ : دوشنبه 13 آذر 1402 ساعت: 14:51

این عجیب نیست که من حتی هر لحظه از خواب که بیدار میشم اشکام براش میریزه .... خدایا خیلی خیلی شکر گزارتم بچمو همسرمو زندگیم و آرامشم رو تو بهم بخشیدی ... من از تلاش برای ادامه ی مسیر دست برنمیدارم فقط التماست میکنم دلمو آروم کن ... من هنوز دلم آروم نیست ، پسرک هنوز یادم نرفته ، من مقصر بودم بخدا داره باودم میشه که من مقصر بودم ، خدایا آرومم کن ... وقتی مادر همسر هم هنوز براش گریه میکنه من بیشتر عذاب میکشم وقتی بهم میگه دخترک خیلی مواظب نی نی باشیا کلی التماس خدارو کردم تا آسوده بارداریت طی بشه و راحت به پسرم اولاد بده حالا ک داده مراقبش باش و .... وقتی اینارو میگه و من جز چندجمله ی اول دیگه چیزی نمیشنوم ، فقط و فقط به این فکر میکنم که خدایا نوه ی اوناهم بود و من از دستش دادم ، اوناهم ازش سهمی داشتن و مراقبش نبودم ، اوناهم منتظرش بودن و من ... خاک عالم بر سرمن ... خدایا به بزرگیت قسمت میدم این بار غم رو از شونه های من بردار ... من گناهکار ضعیف تر ازین حرفام خودت میدونی چی ازت میخوام ... 109...ادامه مطلب
ما را در سایت 109 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : futureismine بازدید : 40 تاريخ : شنبه 14 مرداد 1402 ساعت: 16:08

به نام خدای قشنگم ❤

امروز درست 70 روزه که خونمون بوی بهشت گرفته ، یه فرشته ی بهشتی پاهای کوچولوشو تو خونه گذاشته و کلیییییی زندگیمون به طرز عجیب قریبی زیر و رو شده ...

اومدم بنویسم که الان بیدارشد و منو چسبید... خدایا کمکم کن

عاقبت بخیریش رو از خودت میخوام

سر فرصت قشنگ مینویسم❤

109...
ما را در سایت 109 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : futureismine بازدید : 51 تاريخ : سه شنبه 22 فروردين 1402 ساعت: 14:54

امیرعلییزداندل آراحامیمحمدکیان .................محمدهادیرادمانطناز-طنینستیارادمانکارنمن هنوز دلم آروم نشده و بعید میدونم تا زنده م آروم بشه ... فقط قول بده اون دنیا منو از به آغوش کشیدنت محروم نکنی ... میدونم که پیش مهربون ترین مادر عالمی ، اما قول بده منو هم بعنوان مادرت بپذیری... دیدی که همه ی لیست دنیا اومدن الا تو ... تک تک اون روزهارو یادمه ... بازم بهم قول بده قولای بیشتری ازت میخوام ... دستای کوچولوت رو میخوام و یه دل آروم ... +دوستانی که جویای حالم بودن خیلی ممنونم و خوشحال شدم از دیدن کامنتتون ... فقط برای پاسخگویی وبلاگ رو حذف کردین و من اینجا از شما تشکر میکنم ... خداوند طول عمر با عزت بهتون بده بازم ممنون که سر زدین 109...ادامه مطلب
ما را در سایت 109 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : futureismine بازدید : 66 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 16:55

من هستم همسرم هست و خدای بینهایت خوبی که نمیتونم بگم چقدرررر هوای مارو داشته و چقدر خیر و برکاتش رو به زندگیمون روانه کرده ، جدیدترینش یه فرشته ی کوچولو که حدود یک ماه دیگه قراره بیاد بغلم و این وسط فقط از خدا میخوام توی تربیتش کمکم کنه من چیزی از مادری و تربیت فرزند حالیم نیست هرچیم بگم ادعاست فقط و فقط کمک و لطف بیکران خودش رو میطلبه ... این روزها دیگه به سختی جابجا میشم ، خواب و خوراکم که سه ماهی هست بدجور بهم ریخته ، دردای جانبی ، دکتر رفتنای مکرر چکاپ های پشت سر هم ، گاها ساعت 11 و 12 شب از مطب دکتر به خونه رسیدن و خیلی موارد دیگه حال و احوال این روزهای منه که خداروشکر همسر هست و کمک حالمه ، و خدارو خیلی خیلی بیشتر شکر میکنم که هیچکدوم از احتمالاتی که پزشکا بعد از بارداری نافرجام اول برای بارداری دومم داده بودن رنگ واقعیت نگرفت و من اینبار هیچکدوم از اون مشکلات رو نداشتم ، در اوج ناباوریم به عمل سه ماهگی نیاز پیدا نکردم ، جز سه ماه اول استراحت مطلق نشدم و زمانی که با استرس زیر دستگاه سونوی پزشکم بودم و به چشای گرد شده ش و لب هاش نگاه میکردم ، در اوج تعجب لب باز کرد که هیچکدوم از مریضای من توی هفته ی بارداری تو شرایطشون اینجوری خوب نیست که واسه تو داره نشون میده ... و این رو طی یک ماه به فاصله ی هربار یک هفته چک کرد و دیگه خیالمو راحت کرد که به عمل نیازی ندارم .. و اون لحظات اشک چشام جاری شد و فهمیدم که خدا روی شهید صفری رو زمین ننداخته و بازم لطفش شامل حال دخترک گناهکار قصه ی ما شده ... مگه یه خدا چقدرررر میتونه رحیم و خطاپوش باشه؟ و اینجور شد که علیرغم اون حالت های بد سه چهارماهه اول ، بعد از اون تموم آشپزی هام ، نظافت ، خریدای بچه و کلی کارای دیگه تا به امروز با خودم 109...ادامه مطلب
ما را در سایت 109 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : futureismine بازدید : 61 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 16:55

هنوزم وقتی بارون میاد دلم هوای نوشتن اینجارو میکنه ... واین حس بینهایت برام قشنگ و وصف ناشدنیه ...این وقت صبح من بیدارم و دست بکار ناهار شدم ! مدت زیادیه که من این ساعت هارو دیگه نمیخوابم ، شاید تنها اوایل زندگی مشترک بود که روال دستم نبود کارهام می موند ، خوابم می اومد و از اینکه من خانوم خونه هستم و خواه ناخواه ریزه کاری هایی به عهده فقط خودمه ، خیلی دلگیر و دمغ میشدم ... اما حالا خیلی قوی تر از اون زمان ها شدم یادمه قبل ازدواج حتا درست همون روزهای قبلش مادرم همیشه قبل از ما بیدار بود و صبحانه حاضر ، بچه هم نبودم دیگه ولی توان انجام خیلی کارهارو نداشتم ، انگار که وظیفه ی من نیست و ضرورتی واسه انجامش نمیدیدم ، کارهای خونه رو انجام میدادم ولی این صبح بیدار شدن و استارت روز خونه رو زدن اصلا اصلا در توان خودم نمیدیدم.. فک مبکردم مادرم چقدر قویه ، یا نه بهتر بگم چقدر رو خودش کنترل داره که از خوابش میزنه از آسایشش از رختخواب گرمش و خیلی چیزهای دیگه ، مگه قراره ماها براش چکار کنیم ؟ یا اصلا کی گفته اینا وظایف اونه ؟ اصلا محاله که من یه روزی بتونم اینجوری باشم ...حالا بعد چندسال به خودم که نگاه میکنم ... انگاری چند پله هم اونورتر رفتم ، شبا قبل خواب کلی کار ریز ریز انجام میدم ظرفهای اضافه جمع میشه خونه مرتب میشه و حتی الامکان یه دستمال به گاز و سینک میکشم و میخوابم ... درسته که همسر زودتر از من میره سرکار ولی اکثر اوقات سعیم اینه براش لقمه ای بذارم چون صبح زود رفتنی چیزی نمیخوره این از پرده ی اول پرده ی دوم قضیه که خونه ی ما درسته تقریبا نوپاست ولی مهمون ریز ریز زیاد داریم ... مهمونی بزرگ شاید دوبار در سال بشه ولی ریز ریز به کرات ،ایناهم به نوبه خودش وقت و انرژی میطلبه و پرده ی سوم 109...ادامه مطلب
ما را در سایت 109 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : futureismine بازدید : 58 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 16:55

چند روزه که من وقت و حس نوشتن دارم سرور بلاگفا همش قطعهحالا امروز تست کردم دیدم درست شده ، براهمین گفتم تا اول صبحه و سرم شلوغ نشده بیام اینجا بنویسمحالا .... سلام خدای خوبم، سلام وبلاگ قشنگماین روزا 4 ماهی میشه که اومدیم زیر یه سقف، از یه ور کار، یه ور زندگی با تموم مسئولیت ها و انتظارات و قشنگی و سختیاشاینا همش همزمان شده و یه شوک عظیم به من وارد کرده، البته الان بعد گذشت 4 ماه خیییییلی بهتر شدماون اوایل با اینکه همسر هم کمک میده تو خونه ، اما خیلی وقتا به خیلی کارا نمیرسیدمکارام در حد یه خونه ی عیالوار زیاد میشدا 109...ادامه مطلب
ما را در سایت 109 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : futureismine بازدید : 77 تاريخ : يکشنبه 12 تير 1401 ساعت: 4:15

خدا یه فرشته برای ما فرستاده بود .... که چهار ماه مهمون دلم و زندگی دو نفرمون بوداما دوباره برگشت پیش خدا....خدایا خودت کمک کن به ما و همه ی بندگانت ، من راضیم و شاکر ...گل قشنگم ، ببخش که نتونستم مراقبت باشم زور من  و پزشکا بیشتر از این نرسید ، خواست و اراده ی خدا چیز دیگه ای بود ...قرار بود برات مادری کنم اما خواست خدا نبود ، ان شاالله اون دنیا با دستای کوچولوت دستای مارو هم بگیری و ببخشی منو ...میدونم که بازم برمیگردی پیشمونعلت غیب های طولانیم همین بود خدایا من فقط ازت میخام کمکم کنی گناه نکنم و منو ببخشی ، هیچ کس و هیچ چیز توی زندگی تو نمیشه ... 109...ادامه مطلب
ما را در سایت 109 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : futureismine بازدید : 70 تاريخ : يکشنبه 12 تير 1401 ساعت: 4:15

دیروز قرار بود مراسم عروسیمون برگزار شه :) که نشد ،تموم کارامون انجام داده بودیمتالار ، لباس، خرید، آرایشگاه، آتلیه ، گلفروشی و کلی کارهای ریز و درشت دیگه ، حتا اخرین کاری که انجام دادیم سفارش کارت عر 109...ادامه مطلب
ما را در سایت 109 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : futureismine بازدید : 68 تاريخ : شنبه 6 شهريور 1400 ساعت: 1:16

 بسم الله الرحمن الرحیم ....

این اول بسم الله ... 

حالا آروم بخواب سردار ، هم رزم هات بیدارن 

......

بله علی برکت الله برای طهرانی مقدم ها ... حالا دیگه جدی جدی باید بگیم علی برکت الله ، بله اینجوریاس ✌

109...
ما را در سایت 109 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : futureismine بازدید : 85 تاريخ : دوشنبه 5 اسفند 1398 ساعت: 11:41